ماه را به اشاره یی اسیره تنهاییم خواهم کرد!

 

ایا چه کس تو را از مهربان شدن مایوس میکند؟
یه روز مادرم سخت مریض بود
خدا خدا خدا نکنه داشت میمرد
وای خدا اگه بمیره منم میمیرم!
نمیمیره...نمیذارم که بمیره!
تا اخره کوچه باغ های دهاتو بی نفس دویدم
تا نذارم که اون بمیره! نه نمیمیره
بوی نمه کاهگل ها امید میدادن به دلم
رفتم تا دمه خونه ی اون اقا که میگفتن دکتره!
نفس نفس
کمک گرفتم و اوردمش تا تویه خونه
نگرانی رو تویه نگام خوند!
مامانم خیسه عرق تب کرده بود
دکتر میگفت حالش بده
به لابه گفتم چی کار کنم اون نباید بمیره
دکتر که منو سمج میدید گفت :
اگه تونستی امشب ماهو بیاری بذاری تو این کوزه
قول میدم نذارم مادرت بمیره!
پاشدم
پا شدم با ۱۰۰ امید کوزه رو برداشتم که برم
دویدم تا بجایی برسم که من باشم و ماه
کوزه از دست من افتاد
اب های کوزه هر چند تا قطره شدند در
تکه شکسته های گلی!
اشک هام جاری شد
این ماه بود در کوزه گلی
اره ماه بود و بچه هاش
داد زدم دکتر

من ماه اوردم

خنده را به بغضت نمیفروشم



و به تازگی در یافته ام
دریافته ام که لبانم به خنده
زیبا اند و زیباتر!
***

ی توان یک لحظه روی پل نشست
با  نگاهی ... آب  را  تفسیر  کرد
می توان  در  آبی  آیینه وار  
خواب چشمان تو را  تعبیر کرد...

دیگه بریدم

کمی با من مدارا کن
کمی با من مدارا کن
که خود را با تو بشناسم
من گم را تو پیدا کن

تو را از شب جدا کردم
تو را از قصه آوردم
نمی شد با تو بد باشم
 نمی شد از تو برگردم

نه از برگم نه از جنگل
 نه از باران نه از شبنم
نه آن تعمیدی رودم
نه آن مریم ترین مریم

منم همسقف دیروزی
 که عطر خانگی دارد
که دستان تو را باید
 به شام سفره بسپارد

کمی به من مدارا کن
 کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن
 من گم را تو پیدا کن

اگر سختم اگر دشوار
 اگر سیل مصیبت وار
اگر تلخم اگر بیمار
 منم از عشق تو بسیار

منم هم خون و هم گریه
 که بغضش را به دریا داد
که از اوج پریدن ها
 بر این ویرانه ها افتاد

کمی به من مدارا کن
 کمی با من مدارا کن
صبوری کن تحمل کن
 من گم را تو پیدا کن...


خیلی باید  ادمه پر رویی باشی که با این همه بدی باز هم برگردی
ولی من عوض شدم
قدر تمام  تنهایی  هایی که عوضم کردن
قدر تمومه اشک هایی که بی محابا بروی شیبه گونه هام جاری شدن و قدر تموم نفرین هایی  که به خودم می کردم که نکنه؛نکنه از من ناراحت شده باشی!
داستان نگم عوض شدم
دنیای من تازه شده من شدم و خدا شده و شب شده
اما شبم دیگه ترسی نداره که بخوام از اون بیام به گرمیه یه پناه پوچ
من پر از ماوا شدم من پر از سنگ صبور!
سخت بود
سخت تر از سخت بودن
طول کشید طولانی تر از اشنا شدن
و لی الان راحتم راحتم بغض ندارم دنیای من عوض شده
بی تو چه قدر زندگیم  قشنگتره!
میدونی نمیگم از عشق بریدم  بذار بگم که من تازه با عشق تو به عاشقی هام رسیدم !!!